ضحاک دوباره خون می‌خواهد

نویسنده‌ای از ایران با امضاء محفوظ

حکم اعدام شش جوان بی‌گناه شهرک اکباتان، که به‌اتهام «مشارکت در قتل عمد» به اعدام محکوم شده‌اند، یکی دیگر از نمونه‌های آشکار بی‌عدالتی در جمهوری اسلامی ایران است. این حکم در حالی صادر شده که تنها به امضای دو عضو مستشار دادگاه، احسان شیخ‌الحکمایی و سعید شرافتی، رسیده و اصغر خلیلی، رئیس شعبهٔ ۱۳ دادگاه کیفری یک تهران، با آن مخالفت کرده است. چرا که آن‌طور که رئیس شعبهٔ ۱۳ دادگاه کیفری به‌درستی در دادنامه استدلال کرده، اعترافات متهمان نزد پلیس به‌تنهایی کافی نیست، و قانوناً مدارک و شواهد دیگری نیز برای اثبات مشارکت متهمان در این قتل نیاز است، و چنین شواهدی در پرونده وجود ندارد. ششمین روز آبان سال ۱۴۰۱، زمانی که اعتراضات سراسری در پی جنبش «زن، زندگی، آزادی» به اوج خود رسیده بود، شهرک اکباتان درگیر اعتراضات شد و طی آن آرمان علی‌ورودی، طلبهٔ بسیجی، با ضرب و شتم افراد ناشناس کشته شد. پس از آن نیروهای امنیتی در صدد شناسایی عاملان این قتل برآمدند. 

حدود ۵۰ نفر در ارتباط با پروندهٔ معروف به «بچه‌های اکباتان» دستگیر و آزاد شدند و در نهایت برای هشت نفر کیفرخواست صادر شد. کیفرخواستی با جرم «محاربه»، «تبلیغ علیه نظام»، «ضرب و جرح عمدی»، «مشارکت در قتل عمد» و «اخلال در نظم عمومی» و در نهایت پای میلاد آرمون، علیرضا کفایی، امیرمحمد خوش‌اقبال، نوید نجاران، حسین نعمتی و علیرضا برمرزپورناک، به این پرونده باز شد. 

این اتهام‌ها فاقد شواهد محکم است. طبق گزارش‌های حقوق بشری و دفاعیات خانواده‌ها، هیچ مدرکی برای اثبات دخالت این شش نفر در قتل این بسیجی وجود نداشته و آن‌ها صرفاً به‌خاطر حضور در اعتراضات مسالمت‌آمیز و مشارکت در جنبش «زن، زندگی، آزادی» تحت فشار قرار گرفته و اعترافات اجباری از آن‌ها گرفته شده است.

این شش نفر، میلاد آرمون، علیرضا کفایی، امیرمحمد خوش‌اقبال، نوید نجاران، حسین نعمتی و علیرضا برمرزپورناک، نمایندگانی از هزاران جوانی‌اند که تنها به‌خاطر اعتراض به ظلم و فساد، خواسته‌اند صدای خود را در برابر رژیم سرکوبگر بلند کنند. آن‌ها به‌هیچ‌وجه جنایتکار و قاتل نبوده‌، بلکه تنها به‌عنوان بخشی از جنبش «زن، زندگی، آزادی» خواهان برابری، عدالت و آزادی بودند. اما رژیم جمهوری اسلامی، به‌جای پاسخگویی به مطالبات مردم، ترجیح داد با استفاده از اتهامات واهی، این جوانان را به مرگ محکوم کند.

این حکم‌ها نشان‌دهندهٔ یک سیاست گسترده و سیستماتیک در جمهوری اسلامی است که از آغاز انقلاب ۵۷، استفاده از مجازات اعدام برای سرکوب مخالفان سیاسی و اجتماعی را به یک ابزار عادی تبدیل کرده است. جمهوری اسلامی ایران یکی از کشورهای با بالاترین نرخ اعدام در جهان است. به‌گفتهٔ سازمان‌های حقوق بشری، این کشور در سال‌های اخیر رکورد جدیدی در استفاده از مجازات اعدام ثبت کرده است؛ اعدام‌هایی که نه بر اساس قوانین عادلانه و اصول حقوق بشری، بلکه عامدانه به‌عنوان ابزاری برای خاموش‌کردن صدای اعتراض مردم و حذف هرگونه مخالفت سیاسی به کار می‌روند.

اعدام‌های اخیر، به‌ویژه پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» که پس از قتل مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ به وقوع پیوست، به‌وضوح نشان‌دهندهٔ تلاش رژیم جمهوری اسلامی برای ترساندن مردم و جلوگیری از گسترش اعتراضات است. این رژیم، به‌جای برآوردن خواسته‌های مشروع مردم برای حقوق برابر، آزادی‌های فردی و پایان‌دادن به فساد و تبعیض، با سرکوب خشونت‌آمیز و اعدام معترضان سعی دارد تا صدای آن‌ها را خاموش کند، اما باید بداند که این سرکوب‌ها نه‌تنها از خشم مردم نمی‌کاهد، بلکه به‌طور مستقیم موجب گسترش هرچه بیشتر اعتراضات می‌شود.

آنچه که رژیم جمهوری اسلامی فراموش کرده، این است که مردم ایران دیگر در ترس و تهدید نمی‌مانند. آن‌ها در خیابان‌ها فریاد زدند که دیگر بس است! آن‌ها نمی‌خواهند در کشوری زندگی کنند که در آن سرکوب، تبعیض و نقض حقوق بشر به امری طبیعی تبدیل شده است. در این میان، جوانانی چون بچه‌های اکباتان که به‌خاطر اعتراض به بی‌عدالتی‌ها به خیابان‌ها آمدند، حالا باید با حکم مرگ روبه‌رو شوند. این حکم، نه‌تنها فاجعه‌ای است برای خانواده‌های آنان، بلکه سرکوبی است آشکار برای تمامی ایرانیانی که آرزوی تغییر و آزادی دارند.

این شش جوان و بسیاری از جوانان دیگری که در طی اعتراضات اخیر جان خود را از دست داده‌اند، چه آن‌هایی که کشته، کور یا زندانی شدند و چه آن‌هایی که اعدام شدند، جزو قربانیان رژیم جمهوری اسلامی در یک مسیر ناعادلانه و وحشیانه هستند. در حالی‌که هیچ‌یک از آن‌ها هیچ‌گونه ارتباطی با جرائم قتل یا تروریسم نداشته‌اند، تنها به‌خاطر مشارکت در اعتراضات مسالمت‌آمیز به قتل عمد متهم شده‌اند. چگونه می‌توان این را باور کرد که جوانانی که تنها برای آزادی، برابری و حقوق انسانی خود فریاد زده‌اند، باید به اعدام محکوم شوند؟ این حکم‌ها به‌طور روشن، نشان‌دهندهٔ رویه‌ای فاشیستی و ظالمانه است که برای ارعاب و ساکت‌کردن هر صدای مخالف به کار می‌رود.

اما چیز دیگری که رژیم جمهوری اسلامی فراموش کرده، این است که مردم ایران هرگز از آرمان‌های خود دست نخواهند کشید. این شش نفر تنها نمادهای کوچک از یک جنبش بزرگ و جهانی‌اند. آن‌ها نمایندهٔ همهٔ کسانی‌اند که به‌خاطر خواسته‌های انسانی‌شان، جان خود را فدای آزادی کرده‌اند. رژیم جمهوری اسلامی با صدور حکم اعدام این جوانان تنها نشان می‌دهد که از تغییرات اجتماعی و سیاسی هراس دارد و نمی‌تواند با مطالبات مردم به‌شیوه‌ای انسانی و دموکراتیک روبه‌رو شود. رژیم می‌خواهد با اعدام‌ها و سرکوب‌های خود مردم را بترساند، اما تاریخ گواه این است که هیچ حکومتی با سرکوب نمی‌تواند صدای مردم را خاموش کند.

خانواده‌های این جوانان بی‌گناه که اکنون با حکم اعدام روبرو هستند، باید با غمی سنگین دست‌و‌پنجه نرم کنند. غمی که نه‌تنها از انتظارکشیدن برای مرگ عزیزانشان ناشی می‌شود، بلکه ناعادلانه‌بودن سیستم قضاوت نیز بر دلشان سنگینی می‌کند. پدر و مادرانی که دیگر نمی‌توانند فرزندشان را در کنار خود ببینند، نمی‌توانند آن لحظات شیرین زندگی را با آن‌ها تجربه کنند، در کنارشان در شادی‌ها و غم‌ها شریک باشند، و شکوفاشدنشان را ببینند؛ تنها چیزی که باقی می‌ماند، داغی است که هر روز با آن زندگی می‌کنند و یک سؤال بی‌پاسخ در دلشان باقی می‌ماند: چرا؟

این حکم‌ها، به‌ویژه در شرایطی که در آن هیچ‌گونه مدرک مستندی برای اثبات اتهامات علیه این جوانان وجود ندارد، عملاً نه‌تنها نقض آشکار حقوق بشر است، بلکه چهرهٔ واقعی رژیم جمهوری اسلامی را در برابر جهانیان به نمایش می‌گذارد؛ جهانی که دیگر نباید چشم بر این ظلم‌ها ببندد. اعدام‌هایی که در ایران به‌نام «عدالت» صورت می‌گیرند، در واقع نه‌تنها بر ناعدالتی‌ها می‌افزایند، بلکه موجب تشدید بحران‌های اجتماعی و سیاسی می‌شوند. این اعدام‌ها نمی‌توانند مردم را وادار به سکوت کنند، بلکه تنها شعله‌های خشم و اعتراض را در دل مردم شعله‌ورتر می‌کنند.

در دو سال اخیر، تعداد زیادی از معترضان به‌ویژه جوانان، به‌خاطر مشارکت در اعتراضات علیه حکومت، به اعدام محکوم شده‌اند. محسن شکاری، مجیدرضا رهنورد، سیدمحمد حسینی، نوید افکاری، محمدمهدی کرمی، محمد قبادلو و بسیاری دیگر که شوربختانه آن‌قدر زیادند که مجالی برای نام‌بردن از تمام آن‌ها در این صفحات اندک نیست – تنها به‌خاطر مطالبهٔ یک زندگی بهتر و آزادی جان خود را از دست می‌دهند. این در حالی است که رژیم با تمام قدرت در تلاش است تا با ایجاد فضای ترس و وحشت، مردم را از ادامهٔ اعتراضات منصرف کند. اما واقعیت این است که هیچ‌گونه سرکوبی نمی‌تواند شعله‌های مقاومت و مبارزه برای آزادی را خاموش کند.

مردم ایران، به‌ویژه نسل جدید، دیگر از این تهدیدها نمی‌ترسند. آنان می‌دانند که برای تغییر باید هزینه بدهند. آنان می‌دانند که برای رسیدن به عدالت، آزادی و حقوق انسانی‌شان باید تا آخرین نفس مبارزه کنند. و این مبارزه، مبارزه‌ای است که هیچ‌گونه اعدام یا سرکوبی نمی‌تواند آن را متوقف کند.

حکم اعدام این شش جوان، حکم اعدام برای تمام آرمان‌های انسانی است که مردم ایران در پی آن‌اند. این در حالی است که دو زندانی زن سیاسی دیگر به نام‌های پخشان عزیزی و وریشه مرادی نیز به‌اتهام بغی با حکم اعدام مواجه شده‌اند. 

ضحاک، سال‌هاست از خواب بیدار شده و خون می‌خواهد. او با چنگال‌های خود بر گلوی جوانان این وطن فشار آورده و از خون پاکشان تغذیه می‌کند.

اما ضحاک دیگر نمی‌تواند به‌آسانی بر تخت قدرت تکیه زند. این بار، خون‌های ریخته‌شده نه‌تنها قدرت او را تقویت نخواهد کرد، بلکه شعله‌های خشم و مقاومت را در دل مردم روشن‌تر خواهد کرد.

ضحاک دوباره خون می‌خواهد، اما این‌بار مردم پاسخ دیگری دارند. دیگر کسی از سایهٔ ظلم نمی‌ترسد، و به‌زودی ضحاک را از تختش به زیر خواهند کشید. 

حکومت ضحاک باید بداند هیچ‌کدام از این اعدام‌ها نمی‌تواند ارادهٔ مردم برای تغییر را بشکند. جمهوری اسلامی عملاً در برابر شجاعت و مقاومت این مردم کم آورده است و دارد آخرین نفس‌هایش را به‌زور می‌کشد. مردم ایران، با خون خود، با رنج خود و با فریادهای بلند خود، نشان داده‌اند که تا آخرین لحظه برای آزادی و عدالت خواهند جنگید، و هیچ‌گاه از راه خود عقب نخواهند نشست.

ارسال دیدگاه